سلام به وبلاگمون خوش امدید این و.بلاگ بهترین وبلاگ هست یا نه لطفا نظر بدهید راستی وبلاگ دیگه ای هم دارمa2afm.loxblog.comلطفا به اونجا هم سری بزنید با تشکر captian ahmad
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی (زادهٔ ۱۴ شهریور ۳۵۲، کاث، خوارزم - درگذشتهٔ ۲۲ آذر ۴۲۷، غزنین)، دانشمند بزرگ و ریاضیدان، ستارهشناس، تقویمشناس، انسانشناس، هندشناس و تاریخنگار ایرانی سده چهارم و پنجم هجری است. بيرونی را بزرگترين دانشمند مسلمان و يكی از بزرگترين دانشمندان همه اعصار میدانند. همینطور او را پدر علم انسانشناسی و هندشناسی میدانند.
ابوریحان بیرونی | |
---|---|
![]() تصویر ابوریحان بیرونی بر روی تمبر شرکت پست ایران |
|
زادروز | ۱۴ شهریور ۳۵۲ کاث، خوارزم |
درگذشت | ۲۲ آذر ۴۲۷ غزنین |
ملیت | ایرانی |
نامهای دیگر | ابوریحان محمد بن احمد بیرونی |
نقشهای برجسته | پدر علم انسانشناسی، زمینسنجی و هندشناسی. بنیانگذار مکانیک تجربی و نجوم تجربی. پیشگام در روانشناسی تجربی. شرکتکننده در بسیاری از زمینههای علمی. |
مذهب | شیعه |
بیرونی در ۱۴ شهریور ۳۵۲ خورشیدی (۲۹ ذیقعده ۳۶۲ قمری برابر ۵ سپتامبر ۹۷۳ میلادی) در خوارزم که در قلمرو سامانیان بود به دنیا آمد، و زادگاه او که در آن زمان روستای کوچکی بود، «بیرون» نام داشت. مرگش در غزنه در اوان انقلاب سلجوقیان و پادشاهی مسعود بن محمود غزنوی بودهاست و برخی درگذشت او را در ۲۲ آذر ۴۲۷ خورشیدی (۲۷ جمادیالثانی ۴۴۰ قمری برابر ۱۳ دسامبر ۱۰۴۸ میلادی) میدانند.
تألیفات بیرونی به زبان عربی، یعنی زبان علمی و همهکسفهم عالم اسلام بودهاست، مگر التفهیم که آن را به فارسی کرد مر ریحانه دختر حسین خوارزمی را که خواهندهٔ کتابی در نجوم بود. بیرونی خود التفهیم را به عربی ترجمه کرد
بیرونی دقّت و اصابت نظر خویش را مدیون مطالعات فلسفی بود، امّا او در فلسفه پیرو روش متعارف عهد خویش یعنی آن روش که به وسیله کندی و فارابی و نظایر آنان تحکیم و تدوین شده بود نبود؛ بلکه به باورهای ویژه و روش جداگانه و ایرادات خود بر ارسطو ممتاز است، وی همچنین از آثار فلسفی هندوان کتبی چون «شامل» را به عربی ترجمه نمود.
دانشنامه علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خواندهاست. در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاهها، دانشکدهها و تالار کتابخانهها نهاده و لقب «استاد جاوید» به او دادهاند.
نوشتههایی از بیرونی در دست است که به وضوح در آنها از گردش ِ زمین به دور ِ خودش نام برده میشود. در کتاب ِ «استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاسطرلاب» ابوریحان میگوید: «از ابو سعید سجزی، اُسطرلابی از نوع واحد و بسط دیدم که از شمالی و جنوبی مرکّب نبود و آن را اسطرلاب زورقی مینامید و او را به جهت اختراع آن اسطرلاب تحسین کردم چه اختراع آن متکی بر اصلی است قائم به ذات خود و مبنی بر عقیدهٔ مردمی است که زمین را متحرّک دانسته و حرکت یومی را به زمین نسبت میدهند و نه به کرهٔ سماوی. بدون شک این شبههای است که تحلیلش در نهایت ِ دشواری. و قولی است که رقع و ابطالش در کمال صعوبت است. مهندسان و علمای هیئت که اعتماد و استناد ایشان بر خطوط مساحیه(= مدارات و نصف النهارات و استوای فلکی و دایرةالبروج) است؛ در نقض ِ این شبهه و رد آن عقیدت بسی ناچیز و تهی دست باشند و هرگز دفع آن شبهه را اقامت برهان و تقریر دلیلی نتوانند نمود. زیرا چه حرکت یومی را از زمین بدانند و چه آن را به کرهٔ سماوی نسبت دهند در هر دو حالت به صناعت آنان زیانی نمیرسد و اگر نقض این اعتقاد و تحلیل این شبهه امکان پذیر باشد موکول به رای فلاسفهٔ طبیعی دان است.»
ضمنا بیرونی در کتاب «الاسطرلاب» روشی برای محاسبهٔ شعاع زمین ارائه میکند (بوسیلهٔ افت ِ افق وقتی از ارتفاعات به افق نگاه میکنیم). بعدها در کتاب ِ «قانون مسعودی» ابوریحان عملی کردن این روش توسط خود را گزارش میدهد
اندازه گیری ِاو یک درجهٔ سطح زمین را ۵۸ میل بدست آوردهاست که با توجه به اینکه هر میل عربی ۱۹۷۳٫۳ متر است، شعاع ِ زمین ۶۵۶۰ کیلومتر (بر حسب ِ واحدهای ِ امروزی) به دست میآید که تا حد ِ خوبی به مقدار ِ صحیح ِ آن نزدیک است
خورشیدگرفتگی هشتم آوریل سال ۱۰۱۹ میلادی را در کوههای لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماهگرفتگی سپتامبر همین سال را در غزنه به زیر مطالعه برد
اپیکتوگرام یعنی چگال سنج آلت برای سنجش وزن مخصوص در فیزیک را اختراع نمود که با آن وزن مخصوص چیزها تعین میشود از اختراعات اوست
بیرونی در فصل ۴۷ کتاب تحقیق ماللهند تلاش میکند که از دید یک طبیعی دان به توضیح این که چرا نزاعهای مهاباراتا «باید رخ میداد» بپردازد. او در آن کتاب به توضیح روندهای طبیعی و از جمله نظرات زیست شناختی مربوط به تکامل (فرگشت) میپردازد. برخی از اندیشمندان نظرات بیرونی را با داروینیسم و انتخاب طبیعی قابل قیاس میدانند. یکی از این نظرات مشابه با نظریه بنیادین مالتوس درباره عدم تناسب میان نسبت تولید مثل و نیازهای ابتدایی حیات است. بیرونی میگوید
- «حیات جهان بستگی به دانه افشانی و زاد و ولد دارد. با گذشت زمان هر دوی این فرایندها افزایش مییابند. این افزایش نامحدود است حال آنکه جهان محدود است.»
او سپس به این اصل موجودات زنده اشاره میکند.
- «هنگامی که گروهی از گیاهان یا جانوران دیگر تغییری در ساختمانشان رخ ندهد و گونه ویژه نامیرایی را بوجود آورند، اگر یکایک اعضای این گونهها به جای آنکه تنها بدنیا بیایند و از بین بروند، به زاد وولد بپردازند و چندین بار، چندین موجود همانند خود را بوجود آورند، بزودی تمام دنیا از همان یک گونه گیاهی یا جانوری پر خواهد گشت و آنها هر قلمرویی که بیابند تسخیر خواهند کرد.»
بیرونی سپس به تشریح انتخاب مصنوعی میپردازد.
- «کشاورز زرع خود را بر میگزیند و تا جایی که میخواهد به کشت و ذرع آن میپردازد و آنچه را که نمیخواهد ریشه کن میکند. جنگل دار شاخههایی که به نظرش برگزیده هستند را نگه میدارد و سایر شاخهها را میبرد. زنبورها افرادی از گروه را که تنها میخورند ولی کاری برای کندویشان نمیکنند، میکشند.»
وی سپس نظر خود را در باره طبیعت اعلام میکند. با کمی توجه میتوان دلمشغولیهای داروین در باره انتخاب طبیعی را در این عبارات باز یافت.
- «طبیعت به شیوهای مشابه عمل میکند، ولی در تمامی شرایط رویکردش در مورد همه یکسان است. او اجازه نابودی برگ و میوه را میدهد و بدین طریق جلوی آنها را برای تولید آنچه هدف نهاییشان است میگیرد. طبیعت آنها را نابود میکند تا جایی برای دیگران باز نماید.»
captian.loxblog.com | حجم |
||
Mobarak Bashe demo intro |
avi | دانلود | 8 |
Mobarak Bashe demo intro | mp4 |
دانلود | 6 |
Mobarak Bashe demo intro | wmv | دانلود | 3 |
Mobarak Bashe demo intro | 3gp | دانلود | 1 |

۱٫یه زن نداریم که هر روز پامیشه میز صبحانه اماده باشه
۲٫یه زن نداریم لباسامون رو اتو بزنه
۳٫یه زن نداریم غصه ی چک فردامون رو بخوره
۴٫ یه زن نداریم واسه وام خونه طلاهاش رو بفروشه
۵٫یه زن نداریم وقتی میریم خونه ی مامانش برامون سفره بندازه بیا و ببین
۶٫یه زن نداریم وقتی میاد خونه ی مامانینا همش سر پا باشه
۷٫یه زن نداریم واسمون هفت رنگ ارایش کنه
۸٫یه زن نداریم تا ما نیایم شام نمی خوره
۹٫یه زن نداریم وقتی مریضیم پاشویمون کنه تا صبح هم بالا سرمون دعا کنه
۱۰یه زن نداریم تا چهلش نشده بریم یه زنه دیگه بگیریم
۱۱٫ یه زن نداریم وقتی بچه شلوغی می کنه بهش بگیم این چیه تربیت کردی
۱۲٫یه زن نداریم ندونیم چه طور بچه بزرگ شد و بی خوابی بکشه
۱۳٫یه زن نداریم غر بزنیم این چیه ناهار درست کردی؟
۱۴یه زن نداریم هم بیرون کار کنه هم تو خونه اخرشم بگیم اقساط این ماه و تو بده
۱۵٫یه زن نداریم با ما تیتیشی حرف بزنه نکنه تومونمون دوتا بشه
۱۶٫یه زن نداریم تکه کلامش باشه خدا ساییه تورو از سرم کم نکنه
۱۶٫یه زن نداریم خونرو بکنه دسته گل
۱۷٫یه زن نداریم ارث باباش بهمون برسه
۱۸٫یه زن نداریم تا از سر کار میاییم کتمونو از رو شونهامون برداره
۱۹٫ یه زن نداریم تو تابستو شربت زعفران و هندوونه دستش باشه تو زمستون اناره دون کرده و چایی داغش
…فال زدم فلان چیز اومد !
یه شوهر هم نداریم که
۱٫یه شوهرم نداریم شب که دیر میاد خونه ببینه رو کاناپه خوابمون برده دلش بسوزه دیگه دیر نیاد!
۲٫یه شوهرم نداریم وقتی بهش میگیم من رو بیشتر دوس داری یا مامانتو ، بگه توام چه سوالایی می پرسی ، هر دوتون رو دوس دارم دیگه ! خوشحال شیم از اینکه ما رو خیــــــــــــــلی دوس داره ” قدِ مامانش “
۳٫یه شوهرم نداریم عاشق قرمه سبزی باشه ، ما هم که بلد نیستیم درست کنیم ! بگیم بین من و قرمه سبزی یکی رو انتحاب کن !!
۴٫یه شوهرم نداریم , نداریم که نداریم به درک اسفل یه لامبورگینی هم نداریم غروب جمعه ای بریم بگردیم دلمون نگیره
!
۵٫یه شوهرم نداریم گانگستر باشه، هیچ کس جرات نکنه بهمون بگه بالا چشمت ابروئه !
۶٫یه شوهرم نداریم صبح جمعه ای بهمون بگه خانومم شما بگی “ف” ناهار فرحزادیم !
۷٫یه شوهرم نداریم وقتی میپرسه دوسم داری یا نه ؟ بهش بگیم خره من دوست دارم چرا نمیفهمی
۸٫یه شوهرم نداریم، دوتایی قربون صدقه بچه نداشتمون بریم !
۹٫یه شوهرم نداریم از جبروت مردونش استفاده کنیم زنگ بزنه پشتیبانی بگه این سرعت اینترنت چه مرگشه پس!خانومم کارای اینترنتیش عقب مونده!
۱۰٫یه شوهرم نداریم خوش قیافه باشه، برای استحکام بیشتر پایه های زندگیمون همیشه موهای پر کلاغیش از ته بزنیم که هیچ زنی جز خودم نتونه بهش نگاه کنه !
۱۱٫یه شووورم نداریم غروب که میشه بعد از دو شیفت کار کردن ، با دست پر بیاد خونه در رو با پاش باز کنه ، بریم کیسه ها رو از دستش بگیریم بگیم خسته نباشی آقا .
۱۲٫یه شوهرم نداریم شب بگیم ببرمون بیرون اونوقت بگه نه , ما هم از لجمون تایر ماشینشو پنچر کنیم صبح که میخواد بره سر کار ببینه کلافه شه , ما هم موزیانه بخندیم بگیم آخی الهی اشکال نداره عزیزم ولی خب باز خوبه دیشب نخواسیم بریم بیرون وگرنه میخورد تو ذوقمون !
۱۳٫یه شوهرم نداریم وقتی میریم کنار دریا ما رو ترک جت اسکی بنشونه!
۱۴٫یه شوهرم نداریم صبح به صبح نون تازه برامون بخره !
۱۵٫یه شوهرم نداریم تا غم و ناراحتی توی چهره مون ببینه بگه مگه من مردم که تو ناراحتی ؟
۱۶٫یه شوهرم نداریم انقد عاشقمون باشه واسه غافلگیر کردنمون با طفل یه زرافه ی بیاد خونه !
۱۷٫یه شوهرم نداریم یکمی بهش غر بزنیم دلمون باز شه!
۱۸٫یه شوهرم نداریم بهمون بگه از خواب که بیدار میشی ، اول تو چشای من نیگا کن بعد به اون مانیتور ِ لامصّب !!
۱۹٫یه شوهرم نداریم واسش ناز کنیم بگیم قبل از خواستگاریت تو حافظ یه ت
حکایت های ملانصرالدین .ملّا گفت: خوب غذایی است،حیف جمعیّت برای خوردن آن زیاد است.زن گفت: دیگر چه جمعیتی کمتر از این که من باشم و تو؟! گفت: از این کمتر که من باشم و دیگ! حکایت های ملا نصرالدین حکایت های ملّا نصرالدّین .رهگذری به او گفت:سنگدل!چرا چهارپای بیچاره ی زبان بسته را چنین می زنی؟ ملّا گفت: ببخشید،نمی دانستم با شما خویشاوندی دارد!.ملّا گفت:مدّتی است آرزوی خوردن حلوا به دلم مانده است.:چرا نمی پزی؟!:هروقت آرد حاضر می شود،روغن نیست.روغن که پیدا شد،شکر نیست!:تا حال نشده که هر سه حاضر شود؟:چرا؛ولی آن وقت من نبوده ام!!.مدّعی اظهار داشت این شخص مرا صدا زد و گفت:این بار را دوش من بگذار.: در مقابل چه خواهی به من داد؟:هیچ! من هم زحمتی کشیده بار را دوش او گذاشتم.حال هرچه می گویم هیچ را بده اعتنا نمی کند.:بسیار خوب،حق داری.حالا بیا این فرش را بلاند کن تا من اجرتت را بدهم.مدّعی رفته فرش را بلند کرد.ملّا گفت:زیر فرش چیست؟:هیچ!:این هیچ اجرت تو بود؛بردار و برو!.او دائما از زن سابق و زن هم از شوهر سابقش تعریف می كردند.روزی ملّا با زنش روی تخت خوابیده هریك تعریف جفت قبلی را می نمودند.ناگاه ملّا مشت محكمی به زن زده و او را از تخت به زمین انداخت.زن از این ضربت بسیار رنجیده و روز بعد به پدرش شكایت نمود.پدر زن از ملّا سبب زدن را پرسید.ملّا گفت:تقصیر من نیست.ما چهار نفر بودیم،من با زن سابقم و خانم با شوهر سابقش؛تخت جا نبود،خانم از تخت به زمین افتاد
روزی زن ملّا نصرالدّین غذایی طبخ نموده،با دیگ نزد ملّا نهاد و هر دو مشغول خوردن شدند
*********** **************** ***********
روزی ملّا دست بچّه ای را گرفته وارد سلمانی شد و به سلمانی گفت: چون من تعجیل دارم اوّل سر مرا بتراش،بعد موهای بچّه را بزن.سلمانی هم تقاضای او را انجام داد.ملّا پس از اصلاح عمامه را برداشت و رفت.سلمانی سر طفل را هم اصلاح کرد و خبری از آمدن ملّا نشد.سلمانی رو به طفل نمود و گفت: پدرت نیامد؟! بچّه گفت: او پدرم نبود! گفت: پس که بود؟!! گفت: مردی بود که در کوچه به من گفت بیا برویم دو نفری مجّانا اصلاح کنیم!
روزی باران شدیدی می بارید.ملّا پنجره ی خانه ی خود را باز نموده كوچه را می نگریست. همسایه اش را دید كه به تندی می گذرد.ملّا او را صدا زد و گفت:چرا این طور میدوی؟ همسایه گفت:مگر نمی بینی كه باران به چه شدّت می بارد؟ ملّا گفت:خجالت هم خوب است.انسان از رحمت خدا كه به این قسم فرار نمی كند. آن شخص ناچار با تأنّی راه پیمود تا به خانه اش رسید.مثل كسی كه به آب افتاده تر شد.روز دیگر آن شخص جلوی پنجره ی منزل خود ایستاده كوچه را تماشا می كرد و تازه باران شروع شده بود.ملّا را دید در كوچه لباسش را سر كشیده با كمال عجله می رود.فریاد زد كه ای ملّا؛مگر حرف دیروزت را فراموش نمودی؟از رحمت خدا چرا فرار می كنی؟ ملّا گفت:مرد حسابی تو می خواهی من رحمت خدا را زیر پا لگدكوب كنم؟!
در ماه رمضان ملّا به خانه ی یكی از اعیان به افطار دعوت داشت.پس از مدّتی كه با صاحبخانه در باغ قدم زد و كاملا ضعف بر او مستولی شد،نزدیك افطار وارد اتاق شدند.چشم ملّا از دور به سفره ی رنگینی افتاد كه بوی آن حال او را منقلب ساخت.دلمه،بریان،باقلوا،پلو و انواع اطعمه ی لذیذ در سفره بود.چون سر سفره نشستند،چهار مهمان دیگر هم وارد شدند.صاحبخانه بشقاب دلمه را كه بوی عطر آن اتاق را معطّر كرده بود،جلو كشیده لقمه ای از آن برداشته در حال خدمتكار را صدا زده و گفت:احمق ها، مگر من به شما نسپردم كه هیچ وقت به دلمه ادویه نزنید؟! این دلمه خراب شده آبروی مرا نزد مهمان ها بردید.این دلمه را از سر سفره بردارید.ملّا دلمه را از كف رفته دیده آهی كشید و صدایش در نیامد.بعد صاحبخانه ظرف بریان را پیش كشیده لقمه ای از آن برداشته باز خدمتكار را طلبیده و گفت:چرا به بریان ترشی زدید؟شما با من و آبروی من دشمنید! بردار و این را از اینجا ببر. ملّا تا نزدیك در، با چشم؛بریان را بدرقه نموده و حرفی نزد...
......:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::......
این دفعه نوبت باقلوا بود.صاحبخانه تكّه ای از آن خورد و خدمتكار را خواست و قدری داد و قال نمود كه چرا هنوز غذا نخورده باقلوا آوردید و دستور بردن آن را داد.ملّای گرسنه دید غذا ها یكی یكی از سفره خارج می شودند؛دیگر طاقت نیاورد،ظرف پلو را كشیده با كمال عجله شروع به خوردن نمود.صاحبخانه گفت: خوب بود صبر می كردید؛غذاهای مقدّمتر از پلو بود كه باید خورده شود! ملّا گفت: عجالتا تا شما مجازات آشپز و غذاها را معیّن كنید،من به خدمت باقی می رسم! این حرف حاضرین را به خنده انداخت و صاحبخانه هم كه منظورش شوخی با ملّا بود،دستور داد آنچه برده بودند به سفره برگردانند.
ملّا خرش را در بیابانی به سختی می زد
**********
در مجلسی صحبت حلوا پیش آمد
گفتند
گفت
گفتند
گفت
**********
در زمان قضاوت ملّا دو نفر نزد او آمده دعوایی اقامه کردند
گفتم
گفت
ملّا گفت
گفت
ملّا گفت
**********
ملّا پس از فوت زنش زن بیوه ای گرفت
دانلود فرمت: M4A | حجم: 638 KB | سرور: پارسا اسپیس
دانلود فرمت: MP4 | حجم: 5.43 MB | سرور: MediaFire
ببخشید دوستان این اجرا رو با کیفیت MP4 پیدا نکردم.
دانلود فرمت: 3GP | حجم: 5.16 MB | سرور: MediaFire
دانلود فرمت: M4A | حجم: 1.48 MB | سرور: پارسا اسپیس
دانلود فرمت: MP4 | حجم: 4.67 MB | سرور: MediaFire
چند روز پیش یه پستی از marcus collins داشتیم که یه کاوری از کار seven nation army رو به همراه اصل کار برا دانلود گذاشتیم.حالا خواننده اصلی این کار یعنی jack white یا همون white stripes اولین آلبوم رسمی اش رو به نام Blunderbuss در 24 آوریل منتشر میکنه.این خوننده 36 ساله که عضو دو گروه راک The Raconteurs و The Dead Weather هست,شهرت رو با بردن جایزه گروه دو عضوه آلمان که شامل خودش و عشق نافرجامش meg بود,به دست آورد.گروهی که بعد از 14 سال در فوریه 2011 منحل شد.اولین آهنگ این آلبوم به نام love interruption روز دوشنبه 30 ژانویه منتشر شد که لینک دانلود آن در زیر قرار دارد:
/ شبا پیغام می دادم از برایش به من می گفت هیجده ساله هستم / تو اسمت را بگو، من هاله هستم بگفتم اسم من هم هست فرهاد / ز دست عاشقی صد داد و بیداد بگفت هاله ز موهای کمندش / کمان ابرو و قد بلندش / ز صورت هم نگو البته زیباست ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام برای دیدنش بی تاب بودم / زفکرش بی خور و بی خواب بودم به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیدهبه او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / توگویی اژدهایی بر من آویخت به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بوده آنجا ندیدم من اثر از قد رعنا / کمانن ابرو و چشم فریبا مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
شدم با چت اسیر و مبتلایش
بگفت چشمان من خیلی فریباست
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «جاوید» / به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت / سرانجامی ندارد قصّه ی چت
يک تبسم زيرکانه .يک عروسک بچه گانه ويک بازي کودکانه کافي بودبراي عاشق شدنم وتواين کارراکردي... چقدرساده عاشقت شدم.مثل قصه هاي کودکانه توشدي پري قصه هاي من شاهزاده ي سواربراسب سفيد چقدرساده عاشقم کردي وازآن ساده تررهايم کردي گفتم بمان پري قصه هاي من بي توميميرم خنديدي وگفتي بازي بود گفتم بازي زيبايي بودبيا بازي کنيم گفتي من کودک نيستم بزرگ شده ام وبازي نميکنم گفتم مگر بزرگترها بازي نميکنند؟ گفتي بازي نه زندگي ميکنند گفتم پس بيا زندگي کنيم مثل بازي... گفتي زندگي بازي نيست گفتم پس با عشق تو چه کنم؟ گفتي رهايش کن بازي بود زندگي کن...! "
لرزش صدایم،مال سرمای هواست. این پرده ی اشک روی چشم هام هم ،همین طور چیزیم نیست به خدا من فقط، دلواپس توام... لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟؟؟
* نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب، حافظ توی صف اتوبوس!
* گفتم : سلام حافظ ! گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
* گفتم : بگیر فالی! گفتا : نمانده حالی.
گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
* گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
* گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
* گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی!
* گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
* گفتم : بگو ز مویش، گفتا که مش نموده!
گفتم : بگو ، ز یارش، گفتا ولش نموده
* گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته، معتاد گرد و افیون
* گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش!
* گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
* گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
* گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا!
* گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی؟!
* گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی!
* گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره!
* گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
* گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
* گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
گفت : آنچه بوده از دم، گشته چلوکبابی
* گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
* گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
* گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
* گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی !
رزم رستم و ویروس!!! دیسک داد بگفتا به رستم که ای نیکزادپاورش
* کنون رزم ویروس و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو!
* که اسفندیارش یکی
* در این دیسک باشد یکی فایل ناب که بگرفتم از سایت افراسیاب
* برو سیر می کن بدین دیسک هان که هم نون و هم آب باشد در آن!
* تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به دیدار رایانه اش!
* چو آمد به نزد مانیتو ورش بزد ضربه بر دکمه ی
* دگر صبر آرام و طاقت نداشت مر آن دیسک را در درایوش گذاشت * نکرد صبر و نداد هیچ لفت یکی لیست از روت دیسکت گرفت * در آن دیسک دیدش یکی فایل بود بزد اینتر آنجا و اجرا نمود * کزان یک
دمو گشت زان پس عیان به فیلم و به موزیک و شرح و بیان!تهمتن کلافه شد و داد زد ز بخت بد خویش فریاد زد! رایانه بود!ویروس یافت پی حذف امضای ایشان شتافت!تهمینه با شوهرش که این بار بگذشت از پل خرت!
* به ناگه چنان سیستمش کرد هنگ که رستم در آن ماند مبهوت و منگ
* چو رستم دگر باره ریست نمود همی کرد هنگ و همان شد که بود
*
* چو تهمینه فریاد رستم شنود بیامد که لیسانس
* بدو گفت رستم همه مشکلش وزان دیسک و برنامه ی خوشگلش!
* چو رستم بدو داد قیچی و ریش یکی بوت ایبل دیسک آورد پیش
* یکی فایل اندر آن دیسک بود برآورد و آن را اجرا نمود
* به ناگه یکی رمز
* چو ویروس را نیک بشناختش مر از بوت سکتور برانداختش
* چنین گفت
* دگر باره امّا جهالت مکن ز رایانه اصلا تو صحبت مکن!
اشعار طنزHYPERLINK "/post/121"!
لگد موجود است
در خانه ما ز نیک و بد چیزی نیست جز ننگی و پاره ای نمد چیزی نیست
از هر چه پزند نیست غیر از سودا وز هر چه خورند جز لگد چیزی نیست عبیدزاکانی
******************************
بدشانسی انوری
هر بلایی کز آسمان آید گرچه بر دیگری قضا باشد
بر زمین نارسیده می پرسد خانه انوری کجا باشد؟!
انوری
******************************
پیداست که نیست
دل ما پول کلان خواهد و پیداست که نیست در جهان نیز همان باب دل ماست که نیست
محنت و رنج نمی خواهم و پیداست که هست ثروت و گنج دلم خواهد و پیداست که نیست
گوشه خانه شبی فاطمه در دل می گفت: هوسم شوهر دارا و تواناست که نیست
در همان دم سر پل شوهر او با خود گفت: خواهش من ز خدا یک زن زیباست که نیست
فکر پوچ و دل سنگ و سر گچ بسیار است مغز آگاه و دل و دیده بیناست که نیست
ابوالقاسم حالت
******************************
در پی شوهر احمق تر
همسر من نه ز من دانش و دین می خواهد نه سلوک خوش و حرف نمکین می خواهد
نه خداجویی مردان خدا می طلبد نه فسون کاری شیطان لعین می خواهد
نه چو سهراب دلیر و نه چو رستم پرزور بنده را او نه چنان و نه چنین می خواهد
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی صبح تا شب ز من آن ماه جبین می خواهد
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو مبل نو، قالی نو، وضع نوین می خواهد
خانه عالی و ماشین گران می طلبد باغ و استخر و ده و ملک و زمین می خواهد
ز پلاتین و طلا حلقه سفارش داده است ز برلیان و ز الماس نگین می خواهد
مجلس آرایی و مهمانی و مردم داری از من بی هنر گوشه نشین می خواهد
پول آوردن و تقدیم به خانم کردن بنده را او فقط از بهر همین می خواهد گر مرتب دهمش پول،برایم به دعا عمر صدساله ز یزدان مبین می خواهد گر که پولش ندهم، مرگ مرا می طلبد وزخدا شوهر احمق از این می خواهد ابوالقاسم حالت
******************************
دیدار
من تو را نمی دیدم و به راه خود می رفتم. تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی من ایستادم. تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گفتی. ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.
منوچهر احترامی
******************************
زی ذی نامه
الهی! به مردان در خانه ات به آن زن ذلیلان فرزانه ات به آنان که با امر "روحی فداک" نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند شب و روز با امر زن می زیند به آنان که مرعوب مادر زنند ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن گرد گیران ایام عید وانت بار خانم به وقت خرید به آنان که در بچه داری تکند یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که با ذوق و شوق تمام به مادر زن خود بگویند: مام به آنان که دامن رفو می کنند ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که درگیر سوزن نخند گرفتار پخت و پز مطبخند به تن های مردان که از لنگه کفش چو جیغ عیالانشان شد بنفش که ما را بر این عهد کن استوار از این زن ذلیلی مکن برکنار
سعید سلیمانپور
******************************
چی شد؟
حلیم مش رحیم و آش رشته به جاشون این روزا پیتزا فرشته
چت و اینترنت و عقد غیابی چی شد اون عشقای داغ و برشته؟! حسن صنوبری
******************************
می خوردیم
دیدند که در خلوت خود می خوردیم شلاق و تشر زدند و ما هی خوردیم
دادیم تعهد که به می لب نزنیم دیگر پس از آن همیشه با نی خوردیم
مهدی استاد احمد