…فال زدم فلان چیز اومد !
یه شوهر هم نداریم که
۱٫یه شوهرم نداریم شب که دیر میاد خونه ببینه رو کاناپه خوابمون برده دلش بسوزه دیگه دیر نیاد!
۲٫یه شوهرم نداریم وقتی بهش میگیم من رو بیشتر دوس داری یا مامانتو ، بگه توام چه سوالایی می پرسی ، هر دوتون رو دوس دارم دیگه ! خوشحال شیم از اینکه ما رو خیــــــــــــــلی دوس داره ” قدِ مامانش “
۳٫یه شوهرم نداریم عاشق قرمه سبزی باشه ، ما هم که بلد نیستیم درست کنیم ! بگیم بین من و قرمه سبزی یکی رو انتحاب کن !!
۴٫یه شوهرم نداریم , نداریم که نداریم به درک اسفل یه لامبورگینی هم نداریم غروب جمعه ای بریم بگردیم دلمون نگیره
!
۵٫یه شوهرم نداریم گانگستر باشه، هیچ کس جرات نکنه بهمون بگه بالا چشمت ابروئه !
۶٫یه شوهرم نداریم صبح جمعه ای بهمون بگه خانومم شما بگی “ف” ناهار فرحزادیم !
۷٫یه شوهرم نداریم وقتی میپرسه دوسم داری یا نه ؟ بهش بگیم خره من دوست دارم چرا نمیفهمی
۸٫یه شوهرم نداریم، دوتایی قربون صدقه بچه نداشتمون بریم !
۹٫یه شوهرم نداریم از جبروت مردونش استفاده کنیم زنگ بزنه پشتیبانی بگه این سرعت اینترنت چه مرگشه پس!خانومم کارای اینترنتیش عقب مونده!
۱۰٫یه شوهرم نداریم خوش قیافه باشه، برای استحکام بیشتر پایه های زندگیمون همیشه موهای پر کلاغیش از ته بزنیم که هیچ زنی جز خودم نتونه بهش نگاه کنه !
۱۱٫یه شووورم نداریم غروب که میشه بعد از دو شیفت کار کردن ، با دست پر بیاد خونه در رو با پاش باز کنه ، بریم کیسه ها رو از دستش بگیریم بگیم خسته نباشی آقا .
۱۲٫یه شوهرم نداریم شب بگیم ببرمون بیرون اونوقت بگه نه , ما هم از لجمون تایر ماشینشو پنچر کنیم صبح که میخواد بره سر کار ببینه کلافه شه , ما هم موزیانه بخندیم بگیم آخی الهی اشکال نداره عزیزم ولی خب باز خوبه دیشب نخواسیم بریم بیرون وگرنه میخورد تو ذوقمون !
۱۳٫یه شوهرم نداریم وقتی میریم کنار دریا ما رو ترک جت اسکی بنشونه!
۱۴٫یه شوهرم نداریم صبح به صبح نون تازه برامون بخره !
۱۵٫یه شوهرم نداریم تا غم و ناراحتی توی چهره مون ببینه بگه مگه من مردم که تو ناراحتی ؟
۱۶٫یه شوهرم نداریم انقد عاشقمون باشه واسه غافلگیر کردنمون با طفل یه زرافه ی بیاد خونه !
۱۷٫یه شوهرم نداریم یکمی بهش غر بزنیم دلمون باز شه!
۱۸٫یه شوهرم نداریم بهمون بگه از خواب که بیدار میشی ، اول تو چشای من نیگا کن بعد به اون مانیتور ِ لامصّب !!
۱۹٫یه شوهرم نداریم واسش ناز کنیم بگیم قبل از خواستگاریت تو حافظ یه ت
!!.....پیروزی 3 استقلال 2!برد.
بازی با برتری نسبی پرسپولیس شروع شد و این تیم دو موقعیت خوب راهم از دست داد اما استقلال رفته رفته بهتر شد و در دقیقه ۳۲ روی اشتباه علی کریمی، فریدون زندی پاس زیبایی را به میلاد میداودی داد و این بازیکن اولین گل خود در دربی را برای استقلال به ثمر رساند.
استقلال در دقیقه ۵۰ توسط فریدون زندی به گل دوم رسید. در ادامه در حالی که پرسپولیس ۱۰ نفره به بازی ادامه می داد در دقایق ۸۲ و ۸۳ توسط ایمون زائد به گل رسید تا بازی به تساوی کشیده شود. در دقیقه ۹۰+۲ ایمون زائد توانست گل سوم و پیروزی بخش پرسپولیس را به ثمر برساند.
قضاوت این مسابقه بر عهده علیرضا فغانی بود. وی به علی حمودی و فریدون زندی و شریفات از استقلال کارت زرد نشان داد. در دقیقه ۶۷ نیز مهرداد اولادی از پرسپولیس اخراج شد.
بازیکنان استقلال:
مهدی رحمتی، الونگ(۴۶- محسن یوسفی)، حنیف عمران زاده، میثم حسینی، علی حمودی، کیانوش رحمتی، پژمان منتظری، اسماعیل شریفات، فریدون زندی، میلاد میداودی( ۹۰- یرکوویچ)، آرش برهانی
سرمربی: پرویز مظلومی
بازیکنان پرسپولیس:
حسین هوشیار، رضا نورمحمدی، مجتبی شیری، ابراهیم شکوری، حمید علی عسگر، مازیار زارع، محمد نوری(۸۹- حسین بادامکی)، هادی نوروزی(۵۶- مهدی مهدوی کیا)، غلامرضا رضایی(۵۶- ایمون زائد)، مهرداد اولادی، علی کریمی
سرمربی: دنیزلی
چند روز پیش یه پستی از marcus collins داشتیم که یه کاوری از کار seven nation army رو به همراه اصل کار برا دانلود گذاشتیم.حالا خواننده اصلی این کار یعنی jack white یا همون white stripes اولین آلبوم رسمی اش رو به نام Blunderbuss در 24 آوریل منتشر میکنه.این خوننده 36 ساله که عضو دو گروه راک The Raconteurs و The Dead Weather هست,شهرت رو با بردن جایزه گروه دو عضوه آلمان که شامل خودش و عشق نافرجامش meg بود,به دست آورد.گروهی که بعد از 14 سال در فوریه 2011 منحل شد.اولین آهنگ این آلبوم به نام love interruption روز دوشنبه 30 ژانویه منتشر شد که لینک دانلود آن در زیر قرار دارد:
دانلود فرمت: M4A | حجم: 1.48 MB | سرور: پارسا اسپیس
دانلود فرمت: MP4 | حجم: 4.67 MB | سرور: MediaFire
ببخشید دوستان این اجرا رو با کیفیت MP4 پیدا نکردم.
دانلود فرمت: 3GP | حجم: 5.16 MB | سرور: MediaFire
دانلود فرمت: M4A | حجم: 638 KB | سرور: پارسا اسپیس
دانلود فرمت: MP4 | حجم: 5.43 MB | سرور: MediaFire
حکایت های ملانصرالدین .ملّا گفت: خوب غذایی است،حیف جمعیّت برای خوردن آن زیاد است.زن گفت: دیگر چه جمعیتی کمتر از این که من باشم و تو؟! گفت: از این کمتر که من باشم و دیگ! حکایت های ملا نصرالدین حکایت های ملّا نصرالدّین .رهگذری به او گفت:سنگدل!چرا چهارپای بیچاره ی زبان بسته را چنین می زنی؟ ملّا گفت: ببخشید،نمی دانستم با شما خویشاوندی دارد!.ملّا گفت:مدّتی است آرزوی خوردن حلوا به دلم مانده است.:چرا نمی پزی؟!:هروقت آرد حاضر می شود،روغن نیست.روغن که پیدا شد،شکر نیست!:تا حال نشده که هر سه حاضر شود؟:چرا؛ولی آن وقت من نبوده ام!!.مدّعی اظهار داشت این شخص مرا صدا زد و گفت:این بار را دوش من بگذار.: در مقابل چه خواهی به من داد؟:هیچ! من هم زحمتی کشیده بار را دوش او گذاشتم.حال هرچه می گویم هیچ را بده اعتنا نمی کند.:بسیار خوب،حق داری.حالا بیا این فرش را بلاند کن تا من اجرتت را بدهم.مدّعی رفته فرش را بلند کرد.ملّا گفت:زیر فرش چیست؟:هیچ!:این هیچ اجرت تو بود؛بردار و برو!.او دائما از زن سابق و زن هم از شوهر سابقش تعریف می كردند.روزی ملّا با زنش روی تخت خوابیده هریك تعریف جفت قبلی را می نمودند.ناگاه ملّا مشت محكمی به زن زده و او را از تخت به زمین انداخت.زن از این ضربت بسیار رنجیده و روز بعد به پدرش شكایت نمود.پدر زن از ملّا سبب زدن را پرسید.ملّا گفت:تقصیر من نیست.ما چهار نفر بودیم،من با زن سابقم و خانم با شوهر سابقش؛تخت جا نبود،خانم از تخت به زمین افتاد
روزی زن ملّا نصرالدّین غذایی طبخ نموده،با دیگ نزد ملّا نهاد و هر دو مشغول خوردن شدند
*********** **************** ***********
روزی ملّا دست بچّه ای را گرفته وارد سلمانی شد و به سلمانی گفت: چون من تعجیل دارم اوّل سر مرا بتراش،بعد موهای بچّه را بزن.سلمانی هم تقاضای او را انجام داد.ملّا پس از اصلاح عمامه را برداشت و رفت.سلمانی سر طفل را هم اصلاح کرد و خبری از آمدن ملّا نشد.سلمانی رو به طفل نمود و گفت: پدرت نیامد؟! بچّه گفت: او پدرم نبود! گفت: پس که بود؟!! گفت: مردی بود که در کوچه به من گفت بیا برویم دو نفری مجّانا اصلاح کنیم!
روزی باران شدیدی می بارید.ملّا پنجره ی خانه ی خود را باز نموده كوچه را می نگریست. همسایه اش را دید كه به تندی می گذرد.ملّا او را صدا زد و گفت:چرا این طور میدوی؟ همسایه گفت:مگر نمی بینی كه باران به چه شدّت می بارد؟ ملّا گفت:خجالت هم خوب است.انسان از رحمت خدا كه به این قسم فرار نمی كند. آن شخص ناچار با تأنّی راه پیمود تا به خانه اش رسید.مثل كسی كه به آب افتاده تر شد.روز دیگر آن شخص جلوی پنجره ی منزل خود ایستاده كوچه را تماشا می كرد و تازه باران شروع شده بود.ملّا را دید در كوچه لباسش را سر كشیده با كمال عجله می رود.فریاد زد كه ای ملّا؛مگر حرف دیروزت را فراموش نمودی؟از رحمت خدا چرا فرار می كنی؟ ملّا گفت:مرد حسابی تو می خواهی من رحمت خدا را زیر پا لگدكوب كنم؟!
در ماه رمضان ملّا به خانه ی یكی از اعیان به افطار دعوت داشت.پس از مدّتی كه با صاحبخانه در باغ قدم زد و كاملا ضعف بر او مستولی شد،نزدیك افطار وارد اتاق شدند.چشم ملّا از دور به سفره ی رنگینی افتاد كه بوی آن حال او را منقلب ساخت.دلمه،بریان،باقلوا،پلو و انواع اطعمه ی لذیذ در سفره بود.چون سر سفره نشستند،چهار مهمان دیگر هم وارد شدند.صاحبخانه بشقاب دلمه را كه بوی عطر آن اتاق را معطّر كرده بود،جلو كشیده لقمه ای از آن برداشته در حال خدمتكار را صدا زده و گفت:احمق ها، مگر من به شما نسپردم كه هیچ وقت به دلمه ادویه نزنید؟! این دلمه خراب شده آبروی مرا نزد مهمان ها بردید.این دلمه را از سر سفره بردارید.ملّا دلمه را از كف رفته دیده آهی كشید و صدایش در نیامد.بعد صاحبخانه ظرف بریان را پیش كشیده لقمه ای از آن برداشته باز خدمتكار را طلبیده و گفت:چرا به بریان ترشی زدید؟شما با من و آبروی من دشمنید! بردار و این را از اینجا ببر. ملّا تا نزدیك در، با چشم؛بریان را بدرقه نموده و حرفی نزد...
......:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::......
این دفعه نوبت باقلوا بود.صاحبخانه تكّه ای از آن خورد و خدمتكار را خواست و قدری داد و قال نمود كه چرا هنوز غذا نخورده باقلوا آوردید و دستور بردن آن را داد.ملّای گرسنه دید غذا ها یكی یكی از سفره خارج می شودند؛دیگر طاقت نیاورد،ظرف پلو را كشیده با كمال عجله شروع به خوردن نمود.صاحبخانه گفت: خوب بود صبر می كردید؛غذاهای مقدّمتر از پلو بود كه باید خورده شود! ملّا گفت: عجالتا تا شما مجازات آشپز و غذاها را معیّن كنید،من به خدمت باقی می رسم! این حرف حاضرین را به خنده انداخت و صاحبخانه هم كه منظورش شوخی با ملّا بود،دستور داد آنچه برده بودند به سفره برگردانند.
ملّا خرش را در بیابانی به سختی می زد
**********
در مجلسی صحبت حلوا پیش آمد
گفتند
گفت
گفتند
گفت
**********
در زمان قضاوت ملّا دو نفر نزد او آمده دعوایی اقامه کردند
گفتم
گفت
ملّا گفت
گفت
ملّا گفت
**********
ملّا پس از فوت زنش زن بیوه ای گرفت
